بچه توخس

Bache TokhS

بچه توخس

Bache TokhS

بازم که نظرات کم شده

کارتون بخو نید ... !!!

یکی بود یکی نبود .
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش و جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم
باز جواب نمده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .
فقظ خاستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .
یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی ??? آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .
بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .
شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .
شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس میان .
شنل : برو دختره ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن . میره جلو سوارش میکنه .
شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل : اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .
شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و ....
خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن

خرید و فروش سرما خوردگی

یه بحث داغ داغ و یه موضوی مهم و حیاتی مواظب باش دستت نسوزه

به نظر شما چی میشد وقتی یه کسی سرما خورد بتونه با یه بوسه این سرما رو به یکی دیگه هم سن خودش بده و خودش خوب بشه

جالب میشد نه؟

فکرشو بکنید .........چی میشد

اونوقت هر پسری برای نشون دادن عشقش به یه دختر ازش میخواست که سرما خوردگیتو به من بده و تو خوب شو!! (چه عشقولانه)البته همتون میدونید که از چه طرق سرایت میکنه دیگه

یا اینکه این وسط دلال بازی راه میفتاد تو روزنامه آگهی میدادن خرید سرما خوردگی از هر سنی توسط کادر مجرب خانم و آقا

بعد که زنگ میزنیم به این آگهی ها یه صدای کلفت میگه:

مریض چند سالست؟

خانم یا آقا؟

مریض پیر یا جوون؟

شغل مریض چیه؟

مهمه که سرماگیرنده مرد باشه یا زن؟؟؟

مریض چند روز سرما خوردست؟

و ار این جور سئوالها....

ببنید خواهر با توجه به اینکه مریض یه خانم 20 سالست یه کم خرجش گرونه( د بیا!!)

ما تو شرکتمون قیمت از 10000 تومن تا 100000 تومن هست

حالا چون مریض شما یه خانم جوونه و حتما هم اصرار دارید سرماگیرنده خانم باشه میشه 80000 تومن(آخه بی انصاف رو چه حسابی؟؟؟)

میدونید ما سرماگیرنده خانم کم دارم اما اگه آقا بخواهید میشه 5000 تومنMAAAAAA (توجه دارید که!!)

اما خدایی باحال نمیشد؟ این جوری کلی از معضلات اجتماعی حل میشدمثلا:

یکی ایجاد اشتغال برای دستوپاچلوفتی ها

گردش پول در سطح جامعه

آقایونه بیکار یه ماچ میگیرن پول هم میگیرن(دیگه چی میخوان؟بدون اینکه بعضی مسائل در خطر بیفته!!)

از بین رفتن سرما خوردگی برای افراد مهم

جلوگیری از لوس شده بچه هنگام سرما خوردگی وبهانه ی مدرسه نرفتن

میدونید ممکنه این وسط چقدر موقیت ازدواج پیش بیاد؟فکرشو بکنید؟!

کاهش هزینه های درمانی و نکشیدن درد آمپول

و این وسط هم طبقه ی فقیر جامعه با چند روز تحمل آبریزش بینی و سرفه و یه ماچ بازی مجانی کلی پول گیرشون میاد

این شغل برای هم مقطع سنی مناسب میباشد

نظر شما چیه؟

        !...Coming Soon...!

با یه چیز جالب

پیشنهاداتی برای عدم ترشیدگی دوشیزگان محترم

1- یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.

2- ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.

 3- در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.

4- سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.

 5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو خط بکشید.

 6- دعای باز شدن بخت رو دورگردنتون آویزون کنید یه وقت کتابشودورگردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه .

7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.

 8- رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل...!

 9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شاداماد می‌سازند براتون.

10- یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید .

11- در پوشش دقت کنید، لباس چسبناک و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.

12- مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.

13- سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...

14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.

15- بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواهید جزو اون یک میلیون وهفت صد هزاردختر بی شوهر نباشید(تازه اگه همه پسرای این مملکت دامادشن، که نمی شن) هرچی دارید رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات وهنر مندیاتتونه.

 16- و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارک خلوت دارید معاشقه می کنید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کار ندارم.

 17-وآخرین توصیه اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق نشید و مثل کبک سرتونو زیر برف نکنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون باشید و اینقدر از این شاخه  به اون شاخه نپرید چون ترشیده می شید.

سیر تکاملی دخترا

سال 1230
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم...
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال 1280
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده...
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال1330
مرد: چی؟ دانشرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
سال1380
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره...
سال1400
دختر: چی؟ چی گفتی مرتیکه ی ****؟ دارم بهت می گم ماشین بی ماشین. همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می خوام. میخوای بری بیرون پیاده برو...
باباه:جیکش در نمی یاد...

زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه

تولد

      

       تولدم مبارک

سخنهای نی نی

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! plz

خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است !!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!

پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد !


مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت ! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی ! جیش کنی تو شلوارت!

مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی ، که اختیارش رو دارم ! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!

آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید ! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!

خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی " بچه سوسک مرده " بدهد.

آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد ! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم

فالخند

فروردین : تو که حال و حوصله سر و کله زدن با بچه های دماغوی فامیل رو نداری ...
دلت هم واسه صنار سه شاهی عیدی که لک نمی زنه ...
پس بگیر توی این هوای خوب راحت بخواب !

 

اردیبهشت : توی این هوا راه می افتی توی خیابون ،
یکی دیگه هم دیدی هوایی شده بود راه افتاده بود توی خیابون ، بعد خب ...
بهتون گیر میدن ها ...!
دنبال درد سر نگرد ، راحت بگیر بخواب !

 

خرداد : بیخودی میری بیرون که چی ؟
مگه نمی خوای امتحان پایان ترم رو با گواهی پزشکی حذف کنی ...؟
پس دنبال یه دکتر آشنا بگرد و بعدش تو خونه بخواب تا همه فکر کنند حالت بده ... !

 

تیر : باز فصل میوه شروع شد ...
گیلاس که دل درد میاره ، هلو که گرونه ، هندونه بخوری سردیت می کنه ،
زرد آلو نفخ میاره ... مگه مرض داری خودتو مریض کنی؟ ...
خوب مثل بچه آدم بخواب !

 

مرداد : بیرون عین جهنم داغه ...
تا مخت نیمرو نشده یه جای خنک زیر کولر پیدا کن بخواب ...!

 

شهریور : از ما گفتن ... این آخرین فرصت خوابه ها ...
پس فردا باز درس و کلاس و مصیبت ...
از این فرصت آخر واسه خوابیدن خوب استفاده کن ...!

 

مهر : حال و حوصله درس خوندن رو که نداری ؟ ...
داری؟ ...
پس واسه فرار از گیر دادن های بابات بگیر یه گوشه تو اتاقت تخت بخواب ...

 

آبان : ماه مزخرفیه ...
بیرون که انگار قاتی دود ها یکم اکسیژن هم به کار بردن ...
دوست داری تنگی نفس بگیری؟ ...
حال داری بعد هربار بیرون رفتن بری حموم؟ ...
بگیر بخواب خلاص !

 

آذر : کی گفته زیر باران باید رفت ....؟
احمقانه ترین کار دنیا زیر باران رفتنه !
یه جایی ردیف کن یه پتو بکش رو خودت ، چرت می چسبه ... نه؟

 

دی : دیگه خود اخبار هم داره میگه به علت برف شدید
اگه کار ضروری ندارین از خونه بیرون نیاین ...
پس بچه حرف گوش کنی باش و تو خونه بخواب !

 

بهمن : تو روز خوش بیرون نبودی ..
حالا تو سرمای زمستون میخوای کجا بری ؟
الکی خودت رو گول نزن ...
پس بخواب دیگه !

 

اسفند : همه دارن خونه تکونی میکنن ...
کلی اسباب اثاثیه باید جابجا کنی ...
بهترین بهونه واسه از زیر کار در رفتن چیه؟ ...
بگیر بخواب !!

نامه به پدر

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب
 کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن